Donnerstag, 22. August 2013

قدمت شراب سازی در ایران به شهادت یک کوزه


پنجشنبه ششم ماه ژوئن 1996. روزنامه نیویورک تایمز چاپ غرب امریکا، در صفحه اول خود، سمت راست عکس یک کوزه دهن گشاد از گل پخته را منتشر کرد.
میدانید در زیر این عکس چی نوشت؟
زیر این کوزه نوشته شده بود: به شهادت این کوزه، قدمت شراب سازی درایران به پنچ هزار سال پیش از میلاد مسیح باز می گردد. این کوزه را باستانشناسان در ارومیه که خودتان میدانید انگور آن شهرت دارد، از زیر خاک بیرون کشیدند و رسوبات کوزه که از جنس سفال است نشان از تاریخ اولین شراب ساخته شده در جهان را دارد. خانم دکتر "مری ام. وگتس" استاد مردم شناسی کالج "ویلیام مری" در ایالت ویرجینای این کوزه سفالی را در ویرانه های آشپزخانه خانه ای در دهی زیر خاک خفته به نام "حاجی فیروز" نزدیک ارومیه فعلی کشف کرده و آن را با خود به امریکا برد.
رسوبات این کوزه در دانشگاه پنسیلوانیا تحت نظارت پروفسور "پاتریک ای. مک گاورن" استاد باستان شناسی این دانشگاه مورد تجزیه قرار گرفته و ثابت شد که این کوزه جای شراب بوده است. دو نکته هنوز مشخص نشده است: اول آنکه شراب از نوع سفید بوده یا قرمز؟ و دوم آن که انگور که دراین کوزه تبدیل
به شراب شده از نوع انگور وحشی بوده یا انگور پرورش یافته که اکنون در صنعت شراب سازی به کار می رود.همان روزنامه، در زیر عکس اضافه کرده است: تا کنون تصور می شد که قدیمی ترین رد پای ساخت مشروب الکلی به سه هزار تا سه هزار و پانصد سال پیش از میلاد مسیح میرسد و مدرک این اطلاع باز هم کوزه سفالینی بوده است که در حوالی "گودین تیه" همدان واقع در ایران پیدا شده و در آن رسوبات آبجو کشف شده است. گودین تپه در عهد تمدن سومری ها محل داد و ستد و بازرگانی اهالی این منطقه از آسیای غربی بوده است. پروفسور "مک گارون" در مصاحبه ای که در پایان خبر آمده است اظهار داشته:
"اینکه تردیدی نیست که کشاورزان ناحیه حاجی فیروز در هف یا هفت هزار و چهار صد سال پیش طرز ساخت و نگهداری شراب را میدانسته اند. این کشف تازه ترین سندی است که در دست ماست و قدمت شراب سازی را در مملکتی که امروز نام آن ایران است به هفت هزار و چهار صد سال می رساند. یعنی به دورانی که هنوز باکوس خدای شراب یونانیان متولد نشده بود و بشر سوار کاری، حفر چاه و نوشتن را نمی دانست.
این همه از شرب مدام و شراب که در شعر ایران موج می زند و غزل های حافظ سرمست از آنست

ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بزن که کار جهان شد به کام ما
.....
میخواره و سرگشته و رندیم و نظر باز
انکس که چو ما نیست در این شهر کدامست؟
.....
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سرما خاک ره پیر مغان خواهد بود.