Sonntag, 24. Februar 2013

به سلامتی خانم ها "





به نظر من زن همه چیز ماست! ... بدون زن، دنیا هیچ فرقی با ویلون‌زن بدون ویلون، مگسک بدون تفنگ یا سوپاپ بدون قره‌ نی نداشت ... ما به جرات می‌تونیم بگیم که هیچ مساعده‌ای برامون جای زن رو نمی‌تونه بگیره. از آقایون شاعر سوال می‌کنم: چه کسی الهام‌بخش شما بود در اون شب‌های دلنشین مهتابی ... شما چی آقایون طنزپرداز؟ آیا واقعا موافق نیستید که بدون حضور زن‌ها، داستان‌های شما نه‌ دهم جذابیت خودشون رو از دست می‌دادن؟ مگه بهترین لطیفه‌ها اونهایی نیستن که همه نمک‌شون توی دم دراز و فنر دامن‌ها مخفی شده؟ ... به آقایون نقاش هم دیگه نیازی نیست یادآوری کنم که خیلی از آنها فقط به این دلیل اینجا نشستن که بلدن خانم ها رو تصویر کنن...!
▬▬▬▬▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬▬▬▬▬

برگرفته از کتاب "به سلامتی خانم‌ها" (100 داستان و طنز کوتاه) / آنتوان چخوف / حمیدرضا آتش برآب . بابک شهاب

Freitag, 22. Februar 2013

اون موقع منم طلبه بودم ولی حالا آیت الله ام ... ! ! !

یه روزی کلاغه رو درخت پیتزا می خورد ، روباهه اومد و گفت : چه سری چه دمی، یه آواز بخون ببینم !
کلاغه پیتزا رو زد زیر بغلش و گفت : اون موقع که گولم زدی کلاس دوم بودم ، ولی الآن دیگه لیسانسم !
روباه گفت : می بینم پیر شدی و پروبالت ریخته !
کلاغ تا بال هاشو باز کرد که پُز بده، پیتزا افتاد و روباهه پیتزا رو برداشت و گفت :
اون موقع منم طلبه بودم ولی حالا آیت الله ام ... ! ! !

Donnerstag, 21. Februar 2013

اعتراف وزارت اطلاعات به پروژه اعتراف گیری



Confessions of the project and the oppression of journalists

بیانیه گزارشگران بدون مرز در محکومیت اطلاعیه اخیر وزارت اطلاعات، اعتراض سازمان ادوار تحکیم وحدت به ادامه حصر رهبران جنبش سبز و اعدام ۱۷ نفر در هفته گذشته، مهمترین رویدادهای حقوق بشری این هفته هستند.
سازمان گزارشگران بدون مرز طی اطلاعیه‌ای که روز ۲۰ فوریه، دوم اسفند منتشر شد، به بیانیه وزارت اطلاعات ایران درباره بازداشت و احضار روزنامه‌نگاران اعتراض کرده و این اطلاعیه را "تایید پروژه اعتراف‌گیری و سرکوب روزنامه‌نگاران" دانسته است.

در اطلاعیه وزارت اطلاعات، سازمان گزارشگران بدون مرز در کنار رادیو بین‌المللی فرانسه، دویچه وله، رادیو فردا، بی بی سی و صدای امریکا وابسته به " سازمان جاسوسی دولت انگلیس" و "سرویس‌های اطلاعاتی اروپایی" معرفی شده‌‌اند.

Mittwoch, 20. Februar 2013

جدیدترین علت مرگ و میر در ایران


ذوق مرگ - علت : رفاه بیش از حد بعد از گرانیهای اخیر

زخم بستر - علت : کندی اینترنت برای دانلود مجموعه آثار افتخاری

پارگی روده -علت: خندیدن بیش از حد هنگام تماشای بیست و سی

سکته مغزی- علت : محاسبه قیمت ارز براساس نظر رییس جمهور
(1226تومان) و قیمت آزاد آن

تومور مغزی- علت :تلاش برای درک جدول آمارتورم مورد نظر بانک مرکزی

مننژیت مزمن- علت : تلاش برای گرفتن یارانه اسفند ماه از عابر بانک قبل از واریز

دق مرگ - علت : غصه حاصل از دیدن فقر و جنایت و بیکاری در اروپا
 

Freitag, 15. Februar 2013

بیان انسانیت در یک آهنگ زیبا

I was here (human right)
 

امید رساترین اعتراض

Hope loudest protest
از اختر تا اوین، از رجایی شهر تا کهریزک، از تهران تا زاهدان، از ایران تا هر کجای جهان، همه چیزمان را از ما ستاندند. اما امید را نه. این یکی را نمی شود ستاند. این یکی دست زندانبان نیست. در دست ماست و در دل ما.این یکی با ما می ماند تا روزی که خود نخواهیمش. این یکی در دل ما می درخشد تا روزی که بمیرانیمش. میرمان نیک می دانست که «امید به آینده، رساترین اعتراض است». همین، دلمان را قرص می کند. همین، خاطرمان را جمع می سازد که در دل کوچه اختر، امید موج می زند. اگر امروز از کوکب و نرگس هم می هراسند، دلیلش در همان امیدی است که در دل ساکنان کوی اختر می درخشد.حتی بلوای گرگها بر سر آن تکه استخوان هم نمی تواند مانع از هراسشان از شعله کشیدن این امید باشد. از غل و زنجیر و شکنچه و تجاوز و طناب دارو رعب و وحشت، دریغ نکردند تا سکوت حکفرمت باشد. اما امروز همین سکوت است که می ترساندشان. منطق این سکوت را از پس آن همه ظلم نمی فهمند و این سکوت بی منطق، هراسناک است.
https://balatarin.com/permlink/2013/2/14/3260356

سپاس و ستايش دانشگاه آزاد را .....

سپاس و ستايش دانشگاه آزاد را ، که ترکش موجب بي مدرکي است

و به کلاس اندرش مزيد در به دري ، هر ترمي که آغاز مي شود موجب پرداخت زر است

و چون به پايان رسد مايه ضرر ، پس در هر سال دو ترم موجود و بر هر ترمي شهريه اي واجب .....

از جيب و جان که بر آيد ...... کز عهده خرجش به در آيد

Dienstag, 12. Februar 2013

شکنجه خاموش !

Off torture

بعد از جنگ آمريکا با کره، ژنرال ‌ويليام‌ماير که بعدها به سمت روانکاو ارشد ارتش آمريکا منصوب شد، يکی از پيچيده‌ترين موارد تاريخ جنگ در جهان را مورد مطالعه قرار می‌داد.
حدود ١٠٠٠ نفر از نظاميان آمريکايی در کره، در اردوگاهی زندانی شده بودند که از استانداردهای بين المللی برخوردار بود. زندان با تعريف متعارف تقريباً محصور نبود. آب و غذا و امکانات به وفور يافت می‌شد. از هيچيک از تکنيک‌های متداول شکنجه استفاده نمی‌شد.
 
 
اما بيشترين آمار مرگ زندانيان در اين اردوگاه گزارش شده بود. زندانيان به مرگ طبيعی می‌مردند. امکانات فرار وجود داشت اما فرار نمی‌کردند. بسياری از آن‌ها شب می‌خوابيدند و صبح ديگر بيدار نمی‌شدند. آنها‌يی که مانده بودند احترام درجات نظامی را ميان خود رعايت نمی‌کردند و عموماً با زندانبانان خود طرح دوستی می ريختند.

دليل اين رويداد، سال‌ها مورد مطالعه قرار گرفت و ويليام ماير نتيجه تحقيقات خود را به اين شرح ارائه کرد:
"در اين اردوگاه، فقط نامه هايی که حاوی خبرهای بد بودند به دست زندانيان رسيده می‌شد. نامه‌های مثبت و اميدبخش تحويل نمی‌شدند.
هر روز از زندانيان می‌خواستند در مقابل جمع، خاطره يکی از مواردی که به دوستان خود خيانت کرده‌اند، يا می‌توانستند خدمتی بکنند و نکرده اند را تعريف کنند.
هر کس که جاسوسی ساير زندانيان را می‌کرد، سيگار جايزه می‌گرفت. اما کسی که در موردش جاسوسی شده بود هيچ نوع تنبيهی نمی‌شد. همه به جاسوسی برای دريافت جايزه (که خطری هم برای دوستانشان نداشت) عادت کرده بودند."

تحقيقات نشان داد که اين سه تکنيک در کنار هم، سربازان را به نقطه مرگ رسانده است.
با دريافت خبرهای منتخب (فقط منفی) اميد از بين می‌رفت.
با جاسوسی، عزت نفس زندانيان تخريب می‌شد و خود را انسانی پست می يافتند.
با تعريف خيانت‌ها، اعتبار آن‌ها نزد هم‌گروهی‌ها از بين می‌رفت.
و اين هر سه برای پايان يافتن انگيزه زندگی، و مرگ‌های خاموش کافی بود.

اين سبک شکنجه، شکنجه خاموش ناميده می‌شود.
اين روزها همه فقط خبرهای بد می‌شنوند شما چطور؟
اين روزها هيچ‌کس به فکر عزت نفس نيست شما چطور؟
اين روزها همه در فکر زيرآب زدن بقيه هستند شما چطور؟
اين روزها همه احساس می‌کنند در زندانی بدون ديوار دوران بی پايان محکوميت خود را می‌گذرانند
شما چطور ......؟

Sonntag, 10. Februar 2013

این بچه ها نه کارمند بی بی سی بودند تا حقوق بگیر آن

Our children do not have an interview with the BBC
BBC employees are not
It is not paid


 
اسدالله امرایی،پدر امیلی امرایی یکی از روزنامه نگاران بازدداشتی در فیس بوکش می نویسد:بچه‌های ما نه با بی بی سی مصاحبه کرده اند نه کارمند آنند نه مزد بگیر آن نه دسترسی به اطلاعات محرمانه دارند. علتش هم اظهر من الشمس است، اطلاعات محرمانه را به محرم‌ها می‌دهند . بخش اعظم آنها هم که در سرویس‌های فرهنگی کار می‌کنند.اما دوستانی که خودشان حاشیه امن طرفداری از دولت و مشخصاً شخص احمدی‌نژاد را دارند خیلی راحت با بی بی سی مصاحبه می‌کنند.
این حرف‌هایی هم که در برخی سایت‌های مدعی اسلام و ارزش و اصول به بچه‌های ما نسبت داده‌اند بر خلاف آموزه‌های اسلام و دین و جوانمردی‌‌ست که غیبت را از زنا و مردارخواری بدتر می‌داند و خلاف آیین دادرسی مدنی ست که پیش از اثبات اتهام و جرم نسبت دادن هر اتهامی خودش عمل مجرمانه است.. بیشتر هم تبلیغ برای بی‌بی سی است که ایها الجماعت چه نشسته‌اید که ماهی ده‌هزار دلار می‌دهند!!! البته واحد رایج پول در انگلیس پوند است. یا شمردن بلد نیستید یا دلار ندیده‌اید. گمانم مائو بود که می‌گفت باد نکارید!

Freitag, 8. Februar 2013

15 روزنامه نگار بازداشت شده ممنوع الملاقات شدند


15journalists arrested,No visitors were

بعد از نزدیک به دو هفته بی خبری، خانواده های روزنامه نگاران بازداشت شده، امروز امیدشان برای دیدار با ممنوع الملاقاتی مسوولان اوین مواجه شدند.
پنج شنبه روز ملاقات زندانیان بندهای ۲۰۹ و ۲۴۰ است و در حالی که امروز خانواده ۱۵ روزنامه نگار بازداشت شده براساس اظهارنظر بازپرس پرونده مبنی بر اینکه روزنامه نگاران ممنوع الملاقات نیستند، به زندان اوین مراجعه کردند که از ملاقات آنها ممانعت به عمل آمد.
بی خبری خانواده ها از وضعیت روزنامه نگاران بازداشت شده باعث نگرانی آنها شده است، این در شرایطی است که اتهام روزنامه‌نگاران بازداشت شده در هیچ دادگاهی بررسی و اثبات نشده است. تنها خبر خانواده روزنامه نگاران بازداشت شده تماس های محدودی است که صورت گرفته است.
از جمع بازداشت شده ها تنها مطهره شفیعی دبیر سرویس سیاسی روزنامه آرمان و علی دهقان دبیر سرویس اقتصادی روزنامه بهار آزاد شده اند.
با گذشت نزدیک به دو هفته از بازداشت شبانه و ناگهانی روزنامه نگاران هنوز هیچ مقام قضایی در این باره اعلام موضع نکرده است. نه علت و انگیزه واقعی بازداشت آنها مشخص است و نه توجیه قانونی موجهی برای این کار ارائه شده است. تنها موضع رسمی یکی داستان سرایی های وزارت اطلاعات در دو بیانیه اخیر است و یکی هم خبرسازی های بی محتوای رسانه های امنیتی که همانند بیانیه های وزارت اطلاعات که مملو از توهم و ضد و نقیض است.
با آزادی علی دهقان شمار بازداشت شدگان به ۱۵ نفر به این شرح می رسد: جواد دلیری (سردبیر روزنامه اعتماد)، نسرین تخیری (دبیر اجتماعی روزنامه اعتماد)، ساسان آقایی (دبیر گروه بین‌الملل روزنامه اعتماد)، پژمان موسوی (دبیر رسانه روزنامه بهار)، امیلی امرایی (خبرنگار فرهنگ و هنر روزنامه بهار)، پوریا عالمی (طنز نویس روزنامه شرق)،نرگس جودکی (دبیر اجتماعی روزنامه آرمان)، اکبر منتجبی (دبیراجرایی و سیاسی هفته‌نامه آسمان)، حسین یاغچی (دبیر ادبیات هفته‌نامه آسمان)، صبا آذرپیک (خبرنگار سابق روزنامه اعتماد)، کیوان مهرگان (دبیر سیاسی روزنامه توقیف شده روزگار)، سلیمان محمدی(دبیر سرویس حوادث روزنامه بهار) و میلاد فدایی اصل(دبیر سرویس سیاسی خبرگزاری ایلنا)، فاطمه ساغرچی (سایت جماران) و ریحانه طباطبایی (روزنامه بهار)

Montag, 4. Februar 2013

همنوازی و همخوانی کودکان در شبکه دو سیما که هیچگاه پخش نشد

Conformity and consistency Iran Children There was never aired


داستان محلل ها

می ‌گویند یکی از بزرگان نجف عیال را سه طلاقه کرده بود، دیگر امکان رجوع نداشت، باید محلّلی پیدا می ‌کرد تا خاتون را به عقد خویش درآورد و پس از همبستری، او را طلاق دهد، کاری بس دشوارو پر مخاطره بود، باید کسی می‌یافت که نه خاتون به او دل بندد و نه او به خاتون!

شیخ سردرگریبان به دنبال چاره بود، خاتون جوان و زیبا و گل اندام بود، نکند محلّل جا خوش کند و خاتون را رها نسازد، یا خاتون محلّل را بر شیخ ترجیح دهد! دراین اندیشه بود که صدای انکر الاصوات آب‌حوضی در کوچه پیچید، صدا را به سرش انداخته بود که : " آب حوض می کشیم " خودش از صدایش نتراشیده ترو نخراشیده تر بود، کچل و لوچ و پیس، با قدی کوتاه و چشمانی تنگ ودهانی دریده، دون مایه و بی‌فرهنگ، با پایی لنگ، ازمال دنیا سطلی داشت و یک لولهنگ، آب حوض می کشید، نگاه به اوکفاره داشت و دیدنش درخواب صدقه، شیخ چون ارشمیدس فریاد کرد که یافتم، یافتم و سربرهنه به کوچه پرید، دیگر آب‌حوضی نمی‌دید، او واسطه وصال بود، دراوجمال یارمی‌دید، او را به اندرون دعوت کرد و راز خویش با او در میان گذاشت، گفت :" همیشه تو آب ما می کشی و اینک ما، همیشه یک درهم می ستاندی و اینک صد دینار، اما حواست باشد که زود کارت را بکنی و بروی!"
آب‌حوضی انگار در عرش پرواز می کرد، خانه شیخ را یکی‌ازقصرهای بهشت می‌دید که درغرفه های آن حوریان منتظرند، او که عمری‌عزب بود و معذب و دست درآغوش خویش‌داشت، با خود گفت :" صد دینار هم ندهی در خدمتم! " اما به شیخ گفت:" شما بر من ولایت دارید، امرامر شماست"
القصه، برای اولین بار بود که دلی از عزا در‌آورد و کامروا با صد سکه دینار طلا از خانه شیخ بیرون آمد، سبکبال شده بود، انگار بر بال ملائک قدم می گذاشت، برعمررفته افسوس می خورد و می گفت: " عجب کسب پر منفعتی!"
فردا صبح شیخ با صدای آب‌حوضی بیدار شد، از همیشه سحرخیزترشده بود و صدایش رساتر، اما چیز دیگری می گفت، او داد می زد:
" من یطلب المحلّل؟ "" چه کسی محلّل می خواهد؟" شیخ بیرون آمد و گفت: " این چه بی‌آبرویی است که راه انداخته‌ای؟" آب‌حوضی – ببخشید محلّل– پاسخ داد:"راستش دیدم کارش راحتترودرآمدش بیشتراست،شغلم راعوض کردم! این حکایت روزگار ماست، علماء همه جورش را با این ملت تجربه کرده بودند، 24 سال کابینه در اختیار روحانیت بود، جابجایی سید و شیخ و سید هم جواب نمی داد، سه روحانی این عروس را در کابین خویش داشتند و اینک محلّلی لازم بود با شرایط کذا و کذا! باید آنقدر زشت باشد و زشتی کند که ملت نه تنها دل بر او نبندد که از ترس او به دامان داماد قبل پناه برد، قدرش را بداند و اورا بر روی سر بنشاند، و از سویی کسی باشد که اگر خواست جا خوش کند، زورمان به او برسد و دمش را بگیریم و بیرون بیاندازیمش!
اما امروز محلل جا خوش کرده است و با بزک و دوزک، با دروغ و فریب و با خرج کردن از کیسه شیخ می خواهد دردل خاتون جا بازکند، تازه همکاران سابق را هم دعوت کرده است که بیایید، این شغل راحتتر‌وپرمنفعت تراست وبرای دور بعدهم محلّل‌ها صف کشیده اند.
بیچاره خاتون!!

هموطن همتی باید کرد (فرزندان کورش)