Freitag, 22. Februar 2013

اون موقع منم طلبه بودم ولی حالا آیت الله ام ... ! ! !

یه روزی کلاغه رو درخت پیتزا می خورد ، روباهه اومد و گفت : چه سری چه دمی، یه آواز بخون ببینم !
کلاغه پیتزا رو زد زیر بغلش و گفت : اون موقع که گولم زدی کلاس دوم بودم ، ولی الآن دیگه لیسانسم !
روباه گفت : می بینم پیر شدی و پروبالت ریخته !
کلاغ تا بال هاشو باز کرد که پُز بده، پیتزا افتاد و روباهه پیتزا رو برداشت و گفت :
اون موقع منم طلبه بودم ولی حالا آیت الله ام ... ! ! !